English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7832 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
picture completion test U ازمون تکمیل تصویر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
number completion test U ازمون تکمیل اعداد
sentence completion test U ازمون تکمیل جمله
frank drawing completion test U ازمون تکمیل نقاشی فرانک
healy picture completion test U ازمون تکمیل تصاویر هیلی
four pictures test U ازمون چهار تصویر
army classification battery test U ازمون کارایی پرسنلی ازمون قابلیت انفرادی
crop U کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crops U کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
cropped U کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
tweening U محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
images U سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
picturing U آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures U آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictured U آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture U آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
videos U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobat U که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoing U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobats U که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
images U تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
flicker U تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered U تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickers U تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization U جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression U روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
auto U الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
autos U الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refreshes U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
shear box test U ازمون برشی با جعبه ازمون برشی جعبهای
persistence U مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext U روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing U تصویر خطی تصویر مدادی
tracings U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic U تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
background U تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
backgrounds U تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
images U نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
image dissector tube U لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
raster scan U ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
image formation U تولید تصویر تصویر
completing U تکمیل
completes U تکمیل
completed U تکمیل
complementarity U تکمیل
entelechy U تکمیل
fulfilment U تکمیل
compietion U تکمیل
completion U تکمیل
supplementation U تکمیل
fulfillment U تکمیل
complete U تکمیل
consummation U تکمیل
completion date U تاریخ تکمیل
roundest U تکمیل کردن
fulfils U تکمیل کردن
augments U تکمیل کردن
make something happen U تکمیل کردن
augmented U تکمیل کردن
finishing U عملیات تکمیل
augment U تکمیل کردن
fulfills U تکمیل کردن
fulfilling U تکمیل کردن
fulfilled U تکمیل کردن
fulfil U تکمیل کردن
round U تکمیل کردن
supplements U تکمیل کردن
finish U تکمیل کردن
finishes U تکمیل کردن
actualise [British] U تکمیل کردن
in progress of completion U در دست تکمیل
to post up U تکمیل کردن
put into effect U تکمیل کردن
make up U تکمیل کردن
to eke out U تکمیل کردن
fullest U تمام تکمیل
back-up U تکمیل کردن
put inpractice U تکمیل کردن
put ineffect U تکمیل کردن
carry into effect U تکمیل کردن
implement U تکمیل کردن
carry out U تکمیل کردن
aucmented U تکمیل شده
carry ineffect U تکمیل کردن
actualize U تکمیل کردن
replete U تکمیل انباشته
to top off U تکمیل کردن
fill out U تکمیل کردن
supplied U تکمیل کردن
processor U تکمیل کننده
perfects U تکمیل کردن
full U تمام تکمیل
perfecting U تکمیل کردن
full load U فرفیت تکمیل
back up U تکمیل کردن
perfected U تکمیل کردن
completing U تکمیل کردن
perfect U تکمیل کردن
completes U تکمیل کردن
supply U تکمیل کردن
completed U تکمیل کردن
complete U تکمیل کردن
supplying U تکمیل کردن
fulfill U تکمیل کردن
supplement U تکمیل کردن
augmenting U تکمیل کردن
supplemented U تکمیل کردن
fill up U تکمیل کردن
supplementing U تکمیل کردن
consolidation of position U تکمیل ارایش مواضع
supplementing U تکمیل کننده اضافی
supplemented U تکمیل کننده اضافی
expletives U جایگیر تکمیل کننده
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
complementary U تکمیل کننده یکدیگر
supplement U تکمیل کننده اضافی
supplements U تکمیل کننده اضافی
expletive U جایگیر تکمیل کننده
filler point U نقطه تکمیل ذخایر
expletory U جایگیر تکمیل کننده
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
vapoware U نرم افزار در حال تکمیل
supplement U تکمیل کردن ضمیمه شدن به
pavilion roof U شیروانی چهار کله تکمیل
matures U واجب الادا تکمیل کردن
supplementing U تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplements U تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplemented U تکمیل کردن ضمیمه شدن به
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
mature U واجب الادا تکمیل کردن
to fill out U تکمیل کردن توسعه دادن
supplied U تکمیل کردن موجودی ذخیره
consummative U تکمیل کننده انجام دهنده
consolidating station U ایستگاه تکمیل کننده بار
concrete finishing machine U دستگاه عملیات تکمیل بتن
autocomplete U تکمیل شدن خودکار [کامپیوتر]
filler point U نقطه تکمیل ذخیره انبار
supply U تکمیل کردن موجودی ذخیره
supplying U تکمیل کردن موجودی ذخیره
design development U آماده سازی و تکمیل نقشه فرش
cheats U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheat U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
scan U درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans U درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scanned U درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
emergency complement U جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
germ layer U یکی از طبقات سلول ابتدایی جنین پس از تکمیل مرحله گاسترولا
experience U ازمون
experiences U ازمون
experiencing U ازمون
post test U پس ازمون
examination U ازمون
f test U ازمون اف
examinations U ازمون
tested U ازمون
t test U ازمون تی
shibboleths U ازمون
u test U ازمون یو
tests U ازمون
shibboleth U ازمون
chi square test U ازمون "چی دو "
z test U ازمون " زی "
checkout test U ازمون وارسی
directions test U ازمون دستورها
try U ازمون کوشش
proofer U ازمون کننده
performance test U ازمون عملکردی
tries U ازمون کوشش
draw a man test U ازمون گودایناف
pretest U پیش ازمون
geophysical test U ازمون ژئوفیزیک
progressive education U ازمون پیشرو
formboard test U ازمون جااندازی
pegboard test U ازمون جااندازی
paper pencil test U ازمون نوشتاری
power test U ازمون قدرت
duncan test U ازمون دانکن
dynamic test U ازمون پویا
identification test U ازمون شناسایی
holmgren test U ازمون هولمگرن
performance test U ازمون عملی
group test U ازمون گروهی
fatigue test U ازمون خستگی
personality test U ازمون شخصیت
float test U ازمون شناور
friedman test U ازمون فریدمن
intelligence test U ازمون هوش
baeyer test U ازمون بایر
matching test U ازمون همتایابی
ball test U ازمون ساچمهای
barany test U ازمون بارانی
Recent search history Forum search
1tajwid
1اموزش بستن قطعات دستگاه تاتو با تصویر
0ازمون مازهای پروتئوس
0سال ابداع سیتم تصویر لامبرت و هدف ازان
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com